مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۲۵۶: به قرار تو او رسد که بود بیقرار تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به قرار تو او رسد که بود بی قرار تو که به گلزار تو رسد دل خسته به خار تو گل و سوسن از آن تو همه گلشن از آن تو تلفش از خزان تو طربش از بهار تو ز زمین تا به آسمان همه گویان و خامشان چو دل و جان عاشقان به درون بی قرار تو همه سوداپرست تو همه عالم به دست تو نفسی پست و مست تو نفسی در خمار تو همه زیر و زبر ز تو همگان بی خبر ز تو چه غریب است نظر به تو چه خوش است انتظار تو چه کند سرو و باغ را چو نظر نیست زاغ را تو ز بلبل فغان شنو که وی است اختیار تو منم از کار مانده ای ز خریدار مانده ای به فراغت نظرکنان به سوی کار و بار تو بگذارم ز بحر و پل بگریزم ز جزو و کل چه کنم من عذار گل که ندارد عذار تو چه کنم عمر مرده را تن و جان فسرده را دو سه روز شمرده را چو منم در شمار تو چو دل و چشم و گوش ها ز تو نوشند نوش ها همه هر دم شکوفه ها شکفد در نثار تو پس از این جان که دارمش به خموشی سپارمش ز کجا خامشم هلد هوس جان سپار تو به خموشی نهان شدن چو شکارم نتان شدن که شکار و شکاریان نجهند از شکار تو همه فربه ز بوی تو همه لاغر ز هجر تو همه شادی و گریه شان اثر و یادگار تو مولانا بلخی