مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۲۳۵: آمد خیال آن رخ چون گلستان تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصه های شکر از لبان تو گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان جان و جهان چه بی خبرند از جهان تو آخر چه بوده ای و چه بوده ست اصل تو آخر چه گوهری و چه بوده ست کان تو دلاله عشق بود و مرا سوی تو کشید اول غلام عشقم و آن گاه آن تو بنهاد دست بر دل پرخون که آن کیست هر چند شرم بود بگفتم کز آن تو بر چشم من فتاد ورا چشم گفت چیست گفتم مها دو ابر تر درفشان تو از خون به زعفران دلم دید لاله زار گفتم که گلرخا همه نقش و نشان تو هر جا که بوی کرد ز من بوی خویش یافت گفتم نکو نگر که چنینم به جان تو ای شمس دین مفخر تبریز جان ماست در حلقه وفا بر دردی کشان تو مولانا بلخی