مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۱۸۶: خداوندا چو تو صاحب قران کو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خداوندا چو تو صاحب قران کو برابر با مکان تو مکان کو زمان محتاج و مسکین تو باشد تو را حاجت به دوران و زمان کو کسی کو گفت دیدم شمس دین را سؤالش کن که راه آسمان کو در آن دریا مرو بی امر دریا نمی ترسی برای تو ضمان کو مگر بی قصد افتی کو کریم است خطاکن را ز عفو او غمان کو چو سجده کرد آیینه مر او را بر آن آیینه زنگار گمان کو همو تیر است همو اسپر همو قوس چه گفتم آن طرف تیر و کمان کو هر آن جسمی که از لطفش نظر یافت نظیرش در ولایت های جان کو بجز از روی عجز و فقر و تسلیم ببرده سر از او از انس و جان کو ز غیرت حق شد حارس و گر نی مر او را از کی بیم است پاسبان کو به پیشانی جانا داغ مهرش کسی بی داغ مهرش در قران کو به نوبتگاه او بین صف کشیده به خدمت گر همی جویی مهان کو نباشد خنده جز از زعفرانش بجز از عشق رویش شادمان کو بجز از هجر آن مخدوم جانی دل و جان را به عالم اندهان کو خداوند شمس دین از بهر الله که لایق در ثنای او دهان کو زبان و جان من با وصل او رفت به شرح خاک تبریزم زبان کو همه کان هست محتاج خریدار بدان حد بی نیازی هیچ کان کو مولانا بلخی