مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۱۳۲: مستی ببینی رازدان میدانک باشد مست او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستی ببینی رازدان می دانک باشد مست او هستی ببینی زنده دل می دانک باشد هست او گر سر ببینی پرطرب پر گشته از وی روز و شب می دانک آن سر را یقین خاریده باشد دست او عالم چو ضد یک دگر در قصد خون و شور و شر لیکن نیارد دم زدن از هیبت پابست او هر دم یکی را می دهد تا چون درختی برجهد حیران شود دیو و پری در خیز و در برج است او سبلت قوی مالیده ای از شیر نقشی دیده ای ای فربه از بایست خود باری ببین بایست او زو قالبت پیوسته شد پیوسته گردد حالتت ای رغبت پیوندها از رحمت پیوست او ای خوش بیابان که در او عشق است تازان سو به سو جز حق نباشد فوق او جز فقر نبود پست او شست سخن کم باف چون صیدت نمی گردد زبون تا او بگیرد صیدها ای صید مست شست او مولانا بلخی