مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۱۱۴: بانگ برآمد ز دل و جان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بانگ برآمد ز دل و جان من که ز معشوقه پنهان من سجده گه اصل من و فرع من تاج سر من شه و سلطان من خسته و بسته ست دل و دست من دست غم یوسف کنعان من دست نمودم که بگو زخم کیست گفت ز دست من و دستان من دل بنمودم که ببین خون شده ست دید و بخندید دلستان من گفت به خنده که برو شکر کن عید مرا ای شده قربان من گفتم قربان کیم یار گفت آن منی آن منی آن من صبح چو خندید دو چشمم گریست دید ملک دیده گریان من جوش برآورد و روان کرد آب از شفقت چشمه حیوان من نک اثر آب حیاتش نگر در بن هر سی و دو دندان من آب حیات است روانه ز جوش تازه بدو سدره ایمان من بنده این آبم و این میراب بنده تر از من دل حیران من بس کن گستاخ مرو هین خموش پیش شهنشاه نهان دان من مولانا بلخی