مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۰۸۸: ببردی دلم را بدادی به زاغان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ببردی دلم را بدادی به زاغان گرفتم گروگان خیالت به تاوان درآیی درآیم بگیری بگیرم بگویی بگویم علامات مستان نشاید نشاید ستم کرد با من برای گریبان دریدن ز دامان بیاور بیاور شرابی که گفتی مگو که نگفتم مرنجان مرنجان شرابی شرابی که دل جمع گردد چو دل جمع گردد شود تن پریشان نخواهم نخواهم شرابی بهایی از آن بحر بگشا شراب فراوان ز تو باده دادن ز من سجده کردن ز من شکر کردن ز تو گوهرافشان چنانم کن ای جان که شکرم نماند وظیفه بیفزا دو چندان سه چندان بجوشان بجوشان شرابی ز سینه بهاری برآور از این برگ ریزان خرابم کن ای جان که از شهر ویران خراجی نجوید نه دیوان نه سلطان خمش باش ای تن که تا جان بگوید علی میر گردد چو بگذشت عثمان خمش کردم ای جان بگو نوبت خود تویی یوسف ما تویی خوب کنعان مولانا بلخی