مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۰۷۲: جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان وفای توست یکی بحر دیگر خوش خوار که چارجوی بهشت است از تکش جوشان منم سکندر این دم به مجمع البحرین که تا رهانم جان را ز علت و بحران که تا ببندم سدی عظیم بر یأجوج که تا رهند خلایق ز حمله ایشان از آنک ایشان مر بحر را درآشامند که هیچ آب نماند ز تابشان به جهان از آنک آتشی اند وز عنصر دوزخ عدو لطف جنان و حجاب نور جنان ز هر شمار برونند از آنک از قهرند که قهر وصف حق است و ندارد آن پایان برهنه اند و همه سترپوششان گوش است نه سترپوش دلانه که دیدن است عیان لحاف گوش چپستش فراش گوش راست به شب نتیجه یأجوج را یقین می دان لحاف و فرش مقلد چون علم تقلید است یقین به معنی یأجوجی است نی انسان از آنک دل مثل روزن است کاندر وی ز شمس نورفشان است و ذره دست افشان هزار نام و صفت دارد این دل و هر نام به نسبتی دگر آمد خلاف و دیگر سان چنانک شخصی نسبت به تو پدر باشد به نسبت دگری یا پسر و یا اخوان چو نام های خدا در عدد به نسبت شد ز روی کافر قاهر ز روی ما رحمان بسا کسا که به نسبت به تو که معتقدی فرشته است و به نسبت به دیگری شیطان چنانک سر تو نسبت به تو بود مکشوف به نسبت دگری حال سر تو پنهان مولانا بلخی