مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۹۳۳: برخیز و صبوح را برنجان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برخیز و صبوح را برنجان ای روی تو آفتاب رخشان جان ها که ز راه نو رسیدند بر مایده قدیم بنشان جان ها که پرید دوش در خواب در عالم غیب شد پریشان هر جان به ولایتی و شهری آواره شدند چون غریبان مرغان رمیده را فرازآر حراقه بزن صفیر برخوان هرچ آوردند از ره آورد بیخود کنشان و جمله بستان زیرا هر گل که برگ دارد او بر نخورد از این گلستان عقلی باید ز عقل بیزار خوش نیست قلاوزی زحیران جغد است قلاوز و همه راه در هر قدمی هزار ویران ای باز خدا درآ به آواز از کنگره های شهر سلطان این راه بزن که اندر این راه خفت اشتر و مست شد شتربان مولانا بلخی