مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۸۹۷: در این دم همدمی آمد خمش کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در این دم همدمی آمد خمش کن که او ناگفته می داند خمش کن ز جام باده خاموش گویا تو را بی خویش بنشاند خمش کن مزن تشنیع بر سلطان عشقش که او کس را نرنجاند خمش کن اگر در آینه دم را بگیری تو را از گفت برهاند خمش کن ز گردش های تو می داند آن کس که گردون را بگرداند خمش کن هر اندیشه که در دل دفن کردی یکایک بر تو برخواند خمش کن ز هر اندیشه مرغی آفریند در آن عالم بپراند خمش کن یکی جغد و یکی باز و یکی زاغ که یک یک را نمی ماند خمش کن گر آن مه را نمی بینی ببینی چو چشمت را بپیچاند خمش کن از این عالم و زان عالم مگو زانک به یک رنگیت می راند خمش کن مولانا بلخی