مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۸۳۱: راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این بیش فلک نمی کشد درد مرا و نی زمین این دل من چه پرغم است وان دل تو چه فارغ است آن رخ تو چو خوب چین وین رخ من پر است چین تا که بسوزد این جهان چند بسوزد این دلم چند بود بتا چنان چند گهی بود چنین سر هزارساله را مستم و فاش می کنم خواه ببند دیده را خواه گشا و خوش ببین شور مرا چو دید مه آمد سوی من ز ره گفت مده ز من نشان یار توایم و همنشین خیره بماند جان من در رخ او دمی و گفت ای صنم خوش خوشین ای بت آب و آتشین ای رخ جان فزای او بهر خدا همان همان مطرب دلربای من بهر خدا همین همین عشق تو را چو مفرشم آب بزن بر آتشم ای مه غیب آن جهان در تبریز شمس دین مولانا بلخی