مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۷۱۱: بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم پروانه ای تو بهر تو بفروز سینه را تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم بفزای خوف عشق نخواهیم ایمنی زیرا ز خوف عشق تو ما سخت ایمنیم پروانه را ز شمع تو هر روز مژده ای است یعنی که مات شو که همی مات ضامنیم شادیم آن زمان که تو دعوی کنی که من بی من شویم از خود و ز عشق صد منیم تا باغ گلستان جمال تو دیده ایم چون سرو سربلند و زبانور چو سوسنیم بر گلشن زمانه برو آتشی بزن زیرا ز عشق روی تو زان سوی گلشنیم ای آنک سست دل شده ای در طریق عشق در ما گریز زود که ما برج آهنیم از ذوق آتش شه تبریز شمس دین داریم آب رو و همه محض روغنیم مولانا بلخی