مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۷۰۵: از ما مشو ملول که ما سخت شاهدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از ما مشو ملول که ما سخت شاهدیم از رشک و غیرت است که در چادری شدیم روزی که افکنیم ز جان چادر بدن بینی که رشک و حسرت ماهیم و فرقدیم رو را بشو و پاک شو از بهر دید ما ور نی تو دور باش که ما شاهد خودیم آن شاهدی نه ایم که فردا شود عجوز ما تا ابد جوان و دلارام و خوش قدیم آن چادر ار خلق شد شاهد کهن نشد فانی است عمر چادر و ما عمر بی حدیم چادر چو دید از آدم ابلیس کرد رد آدم نداش کرد تو ردی نه ما ردیم باقی فرشتگان به سجود اندرآمدند گفتند در سجود که بر شاهدی زدیم در زیر چادر است بتی کز صفات او ما را ز عقل برد و سجود اندرآمدیم اشکال گنده پیر ز اشکال شاهدان گر عقل ما نداند در عشق مرتدیم چه جای شاهد است که شیر خداست او طفلانه دم زدیم که با طفل ابجدیم با جوز و با مویز فریبند طفل را ور نی که ما چه لایق جوزیم و کنجدیم در خود و در زره چو نهان شد عجوزه ای گوید که رستم صف پیکار امجدیم از کر و فر او همه دانند کو زن است ما چون غلط کنیم که در نور احمدیم مؤمن ممیز است چنین گفت مصطفی اکنون دهان ببند که بی گفت مرشدیم بشنو ز شمس مفخر تبریز باقیش زیرا تمام قصه از آن شاه نستدیم مولانا بلخی