مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۶۳۸: مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم هین که بکلربک شادی به سعادت برسید پر شد این شهر و بیابان سپه و طبل و علم گر به گرگی برسم یوسف مه روی شود در چهی گر بروم گردد چه باغ ارم آنک باشد ز بخیلی دل او آهن و سنگ خاتم وقت شود پیش من از جود و کرم خاک چون در کف من زر شود و نقره خام چون مرا راه زند فتنه گر زر و درم صنمی دارم گر بوی خوشش فاش شود جان پذیرد ز خوشی گر بود از سنگ صنم مرد غم در فرحش که جبر الله عزاک آن چنان تیغ چگونه نزند گردن غم بستاند به ستم او دل هر کی خواهد عدل ها جمله غلامان چنین ظلم و ستم آن چه خال است بر آن رخ که اگر جلوه کند زود بیگانه شود در هوسش خال زعم گفتم ار بس کنم و قصه فروداشت کنم تو تمامش کنی و شرح کنی گفت نعم مولانا بلخی