مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۶۲۴: خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشم نه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرم علمی به دست مستی دو هزار مست با وی به میان شهر گردان که خمار شهریارم به چه میخ بندم آن را که فقاع از او گشاید چه شکار گیرم آن جا که شکار آن شکارم دهلی بدین عظیمی به گلیم درنگنجد فر و نور مه بگوید که من اندر این غبارم به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد که نهان شدم من این جا مکنید آشکارم شتر است مرد عاشق سر آن مناره عشق است که مناره هاست فانی و ابدی است این منارم تو پیازهای گل را به تک زمین نهان کن به بهار سر برآرد که من آن قمرعذارم سر خنب چون گشادی برسان وظیفه ها را به میان دور ما آ که غلام این دوارم پی جیب توست این جا همه جیب ها دریده پی سیب توست ای جان که چو برگ بی قرارم همه را به لطف جان کن همه را ز سر جوان کن به شراب اختیاری که رباید اختیارم همه پرده ها بدران دل بسته را بپران هله ای تو اصل اصلم به تو است هم مطارم به خدا که روز نیکو ز بگه بدید باشد که درآید آفتابش به وصال در کنارم تو خموش تا قرنفل بکند حکایت گل بر شاهدان گلشن چو رسید نوبهارم مولانا بلخی