مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۵۹۷: این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم جمع مستان را بخوان تا باده ها با هم خوریم باده ای کابرار را دادند اندر یشربون با جنید و بایزید و شبلی و ادهم خوریم ابر نبود ماه ما را تا جفای شب کشیم مرگ نبود عاشقان را تا غم ماتم خوریم نفس ماده کیست تا ما تیغ خود بر وی زنیم زخم بر رستم زنیم و زخم از رستم خوریم بود مردم خوار عالم خلق عالم را بخورد خالق آورده ست ما را تا که ما عالم خوریم این جهان افسونگرست و وعده فردا دهد ما از آن زیرکتریم ای خوش پسر که دم خوریم گر پری زادیم شب جمعیت پریان بود ور ز آدم زاده ایم آن باده با آدم خوریم گه از آن کف گوهر هستی و سرمستی بریم گه از آن دف نعره و فریاد زیر و بم خوریم ماهییم و ساقی ما نیست جز دریای عشق هیچ دریا کم شود زان رو که بیش و کم خوریم گه چو گردون از مه و خورشید اشکم پر کنیم گر چو خورشید آب ها را جمله بی اشکم خوریم شمس تبریزی تو سلطانی و ما بنده توییم لاجرم در دور تو باده به جام جم خوریم مولانا بلخی