مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۴۸۴: بشکن قدح باده که امروز چنانیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بشکن قدح باده که امروز چنانیم کز توبه شکستن سر توبه شکنانیم گر باده فنا گشت فنا باده ما بس ما نیک بدانیم گر این رنگ ندانیم باده ز فنا دارد آن چیز که دارد گر باده بمانیم از آن چیز نمانیم از چیزی خود بگذر ای چیز به ناچیز کاین چیز نه پرده ست نه ما پرده درانیم با غمزه سرمست تو میریم و اسیریم با عشق جوان بخت تو پیریم و جوانیم گفتی چه دهی پند و زین پند چه سود است کان نقش که نقاش ازل کرد همانیم این پند من از نقش ازل هیچ جدا نیست زین نقش بدان نقش ازل فرق ندانیم گفتی که جدا مانده ای از بر معشوق ما در بر معشوق ز انده در امانیم معشوق درختی است که ما از بر اوییم از ما بر او دور شود هیچ نمانیم چون هیچ نمانیم ز غم هیچ نپیچیم چون هیچ نمانیم هم اینیم و هم آنیم شادی شود آن غم که خوریمش چو شکر خوش ای غم بر ما آی که اکسیر غمانیم چون برگ خورد پیله شود برگ بریشم ما پیله عشقیم که بی برگ جهانیم ماییم در آن وقت که ما هیچ نمانیم آن وقت که پا نیست شود پای دوانیم بستیم دهان خود و باقی غزل را آن وقت بگوییم که ما بسته دهانیم مولانا بلخی