مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۴۵۷: من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم هر چند که بی هوشم در کار تو هشیارم با شیره فشارانت اندر چرش عشقم پای از پی آن کوبم کانگور تو افشارم تو پای همی بینی و انگور نمی بینی بستان قدحی شیره دریاب که عصارم اندر چرش جان آ گر پای همی کوبی تا غوطه خورم یک دم در شیره بسیارم زین باده نگردد سر زین شیره نشورد دل هین چاشنیی بستان زین باده که من دارم زین باده که داری تو پیوسته خماری تو دانم که چه داری تو در روت نمی آرم دامی که درافتادی بنگر سوی دام افکن تا ناظر حق باشی ای مرغ گرفتارم دام ار تک چه باشد فردوس کند حقش ور خار خسک باشد حق سازد گلزارم آن دم که به چاه آمد یوسف خبرش آمد که کار تو می سازد ای خسته بیمارم داروی تو می کوبم خرگاه تو می روبم از ضد ضدش انگیزم من قادر و قهارم گویم به حجر حی شو گویم به عدم شیء شو گویم به چمن دی شو داری عجب اقرارم شمس الحق تبریزی تو روشنی روزی و اندر پی روز تو من چون شب سیارم مولانا بلخی