مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۴۰۹: ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای تو بداده در سحر از کف خویش باده ام ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده ام گر چه برفتی از برم آن بنرفت از سرم بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتاده ام چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشاده ام چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست نامه عهد دوست را بر سر دل نهاده ام زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس من ز خودم زیادتم زانک دو بار زاده ام چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد همچو روان عاشقان صاف و لطیف و ساده ام من به شهی رسیده ام زلف خوشش کشیده ام خانه شه گرفته ام گر چه چنین پیاده ام از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین مات شدم ز عشق تو لیک از او زیاده ام مولانا بلخی