مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۳۵۴: تو را سعادت بادا در آن جمال و جلال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو را سعادت بادا در آن جمال و جلال هزار عاشق اگر مرد خون مات حلال به یک دمم بفروزی به یک دمم بکشی چو آتشیم به پیش تو ای لطیف خصال دل آب و قالب کوزه ست و خوف بر کوزه چو آب رفت به اصلش شکسته گیر سفال تو را چگونه فریبم چه در جوال کنم که اصل مکر تویی و چراغ هر محتال تو در جوال نگنجی و دام را بدری که دیده است که شیری رود درون جوال نه گربه ای که روی در جوال و بسته شوی که شیر پیش تو بر ریگ می زند دنبال هزار صورت زیبا بروید از دل و جان چو ابر عشق تو بارید در بی امثال مثال آنک ببارد ز آسمان باران چو قبه قبه شود جوی و حوض و آب زلال چه قبه قبه کز آن قبه ها برون آیند گل و بنفشه و نسرین و سنبل چو هلال بگویمت که از این ها کیان برون آیند شنودم از تکشان بانگ ژغرغ خلخال ردای احمد مرسل بگیر ای عاشق صلای عشق شنو هر دم از روان بلال بهل مرا که بگوییم عجایبت ای عشق دری گشایم در غیب خلق را ز مقال همه چو کوس و چو طبلیم دل تهی پیشت برآوریم فغان چون زنی تو زخم دوال چگونه طبل نپرد بپر کرمنا که باشدش چو تو سلطان زننده و طبال خود آفتاب جهانی تو شمس تبریزی ولی مدام نه آن شمس کو رسد به زوال مولانا بلخی