مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۳۱۹: بباید عشق را ای دوست دردک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بباید عشق را ای دوست دردک دل پردرد و رخساران زردک ای بی درد دل و بی سوز سینه بود دعوی مشتاقیت سردک جهان عشق بس بی حد جهانست تو داری دیدگان نیک خردک چه داند روستایی مخزن شاه کماج و دوغ داند جان کردک بجز بانگ دفت نبود نصیبی چو هستی چون خصی در روز گردک اگر خواهی که مرد کار گردی ز کار و بار خود شو زود فردک چو چیزی یافتی خود را تو مفروش به پیش هر دکان مانند قردک که دعوی مردیت بی جان مردان بدان آرد که گویندت که مردک اگر ناگاه مردی پیش افتد به خون خود دری کاری نبردک تو دیده بسته ای در زهد می باش به تسبیح و به ذکر چند وردک مکن شیخی دروغی بر مریدان ار آن ناز و کرشمه ای فسردک شه شطرنجی ار تو کژ ببازی به شمس الدین تبریزی تو نردک مولانا بلخی