مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴: سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد زهی خدا که کند مرگ را پیمبر عیش به نام عیش بریدند ناف هستی ما به روز عید بزادیم ما ز مادر عیش بپرس عیش چه باشد برون شدن زین عیش که عیش صورت چون حلقه ایست بر در عیش درون پرده ز ارواح عیش صورت هاست ز عکس ایشان این پرده شد مصور عیش وجود چون زر خود را به عیش ده نه به غم که خاک بر سر آن زر که نیست درخور عیش بگویمت که چرا چرخ می زند گردون کیش به چرخ درآورد تاب اختر عیش بگویمت که چرا بحر موج در موجست کیش به رقص درآورد نور گوهر عیش بگویمت که چرا خاک حور و ولدان زاد که داد بوی بهشتش نسیم عنبر عیش بگویمت که چرا باد حرف حرف شدست که تا ورق ورق آیی سبک ز دفتر عیش بگویمت که چرا شب تتق فروآویخت که گرد کست و عروسی بگیرد جا در عیش بگفتمی سر پنج و چهار و هفت ولیک به یک دو لعب فرومانده ام به شش در عیش مولانا بلخی