مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۲۶۳: سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش گه می فتد از این سو گه می فتد از آن سو آن کس که مست گردد خود این بود نشانش چشمش بلای مستان ما را از او مترسان من مستم و نترسم از چوب شحنگانش ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه برجه بگیر زلفش درکش در این میانش اندیشه ای که آید در دل ز یار گوید جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش آن روی گلستانش وان بلبل بیانش وان شیوه هاش یا رب تا با کیست آنش این صورتش بهانه ست او نور آسمانست بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد پس این جهان مرده زنده ست از آن جهانش مولانا بلخی