مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۸۶: عشق را جان بیقرار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق را جان بی قرار بود یاد جان پیش عشق عار بود سر و جان پیش او حقیر بود هر که را در سر این خمار بود همه بر قلب می زند عاشق اندر آن صف که کارزار بود نکند جانب گریز نظر گر چه شمشیر صد هزار بود عشق خود مرغزار شیرانست کی سگی شیر مرغزار بود عشق جان ها در آستین دارد در ره عشق جان نثار بود نام و ناموس و شرم و اندیشه پیش جاروبشان غبار بود همه کس را شکار کرد بلا عاشقان را بلا شکار بود مر بلا را چنان به جان بخرند کان بلا نیز شرمسار بود جان عشق است شه صلاح الدین کو ز اسرار کردگار بود مولانا بلخی