مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۵۱: هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود چو آب پاک که در تن رود پلید شود ز شیر دیو مزیدی مزید تو هم از اوست که بایزید از این شیردان یزید شود مرید خواند خداوند دیو وسوسه را که هر که خورد دم او چو او مرید شود چو مشرقست و چو مغرب مثال این دو جهان بدین قریب شود مرد زان بعید شود هر آن دلی که بشورید و قی شدش آن شیر ز شورش و قی آن شیر بوسعید شود هر آنک صدر رها کرد و خاک این در شد هزار قفل گران را دلش کلید شود ترش ترش تو به خسرو مگو که شیرین کو پدید آید چون خواجه ناپدید شود چو غوره رست ز خامی خویش شد شیرین چو ماه روزه به پایان رسید عید شود خموش آینه منمای در ولایت زنگ نما به قیصر رومش که تا مرید شود مولانا بلخی