مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۷۳: خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود شفتالوی بدزدم او خود نخفته بود خندید و گفت روبه آخر به زیرکی از دست شیر صید کجا سهل درربود مر ابر را که دوشد و آن جا که دررسد الا مگر که ابر نماید به خویش جود معدوم را کجاست به ایجاد دست و پا فضل خدای بخشد معدوم را وجود معدوم وار بنشین زیرا که در نماز داد سلام نبود الا که در قعود بر آتش آب چیره بود از فروتنی کآتش قیام دارد و آب است در سجود چون لب خموش باشد دل صدزبان شود خاموش چند چند بخواهیش آزمود مولانا بلخی