مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۵۹: نی دیده هر دلی را دیدار مینماید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نی دیده هر دلی را دیدار می نماید نی هر خسیس را شه رخسار می نماید الا حقیر ما را الا خسیس ما را کز خار می رهاند گلزار می نماید دود سیاه ما را در نور می کشاند زهد قدیم ما را خمار می نماید هرگز غلام خود را نفروشد و نبخشد تا چیست اینک او را بازار می نماید شیریست پور آدم صندوق عالم اندر صندوق درشدست او بیمار می نماید روزی که او بغرد صندوق را بدرد کاری نماید اکنون بی کار می نماید صدیق با محمد بر هفت آسمانست هر چند کو به ظاهر در غار می نماید یکیست عشق لیکن هر صورتی نماید وین احولان خس را دوچار می نماید جمله گلست این ره گر ظاهرش چو خارست نور از درخت موسی چون نار می نماید آب حیات آمد وین بانگ سیلابست گفتار نیست لیکن گفتار می نماید سوگند خورده بودم کز دل سخن نگویم دل آینه ست و رو را ناچار می نماید شمس الحقی که نورش بر آینه ست تابان در جنبش این و آن را دیوار می نماید هر طبله که گشایم زان قند بی کرانست کان را به نوع دیگر عطار می نماید مولانا بلخی