مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۸۴: عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند زیرکان از پی سرمایه به بازار شدند عاشقان را چو همه پیشه و بازار تویی عاشقان از جز بازار تو بیزار شدند سفها سوی مجالس گرو فرج و گلو فقها سوی مدارس پی تکرار شدند همه از سلسله عشق تو دیوانه شدند همه از نرگس مخمور تو خمار شدند دست و پاشان تو شکستی چو نه پا ماند و نه دست پر گشادند و همه جعفر طیار شدند صدقات شه ما حصه درویشانست عاشقان حصه بر آن رخ و رخسار شدند ما چو خورشیدپرستان همه صحرا کوبیم سایه جویان چو زنان در پس دیوار شدند تو که در سایه مخلوقی و او دیواریست ور نه ز آسیب اجل چون همه مردار شدند جان چه کار آید اگر پیش تو قربان نشود جان کنون شد که چو منصور سوی دار شدند همه سوگند بخورده که دگر دم نزنند مست گشتند صبوحی سوی گفتار شدند مولانا بلخی