مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۷۲: صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد به دو چشم نرگسینت به دو لعل شکرینت به دو زلف عنبرینت که کساد عنبر آمد به پلنگ عزت تو به نهنگ غیرت تو به خدنگ غمزه تو که هزار لشکر آمد به حق دل لطیفی خوش و مقبل و ظریفی که بر او وظیفه تو ابدا مقرر آمد که خلیل حق که دستش همه سال بت شکستی به خیال خانه تو شب و روز بتگر آمد تو مپرس حال مجنون که ز دست رفت لیلی تو مپرس حال آزر که خلیل آزر آمد به جهانیان نماید تن مرده زنده کردن چو مسیح خوبی تو سوی گور عازر آمد چه خوش است داغ عشقت که ز داغ عشق هر جان ز خراج و عشر و سخره ابدا محرر آمد به سوار روح بنگر منگر به گرد قالب که غبار از سواری حسن و منور آمد ز حجاب گل دلا تو به جهان نظاره ای کن که پس گل مشبک دو هزار منظر آمد دو سه بیت ماند باقی تو بگو که از تو خوشتر که ز ابر منطق تو دل و سینه اخضر آمد مولانا بلخی