مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۵۰: شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد چون حدیث بی دلان بشنید جان خوشدلم جان بداد و این سخن را در میان جان نهاد برج برج و خانه خانه جویم آن خورشید را کو کلید خانه از همسایگان پنهان نهاد مشک گفتم زلف او را زین سخن بشکست زلف هندوی زلفش شکسته رو به ترکستان نهاد من نیم سلطان ولیکن خاک پای او شدم خاک پای خویشتن را او لقب سلطان نهاد همچو گربه عطسه شیری بدم از ابتدا بس شدم زیر و زبر کو گربه در انبان نهاد گفت ار تو زاده شیری نه ای گربه برآ بردر انبان شیر در انبان درون نتوان نهاد من چو انبان بردریدم گفت آن انبان مرا چون تویی را هر که گربه دید او بهتان نهاد شمس تبریزیست تابان از ورای هفت چرخ لاجرم تاب نوآیین بر چهارارکان نهاد مولانا بلخی