مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۱۵: خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه آن چیز که او دارد او داند او داند از گردش گردون شد روز و شب این عالم دیوانه آن جا را گردون بنگر داند گر چشم سرش خسپد بی سر همه چشمست او کز دیده جان خود لوح ازلی خواند دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند شب رو شو و عیاری در عشق چنان یاری تا باز شود کاری زان طره که بفشاند دیوانه دگر سانست او حامله جانست چشمش چو به جانانست حملش نه بدو ماند زین شرح اگر خواهی از شمس حق و شاهی تبریز همه عالم زو نور نو افشاند مولانا بلخی