مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۱۴: آن بنده آواره بازآمد و بازآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن بنده آواره بازآمد و بازآمد چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد چون عبهر و قند ای جان در روش بخند ای جان در را بمبند ای جان زیرا به نیاز آمد ور زانک ببندی در بر حکم تو بنهد سر بر بنده نیاز آمد شه را همه ناز آمد هر شمع گدازیده شد روشنی دیده کان را که گداز آمد او محرم راز آمد زهراب ز دست وی گر فرق کنم از می پس در ره جان جانم والله به مجاز آمد آب حیوانش را حیوان ز کجا نوشد کی بیند رویش را چشمی که فرازآمد من ترک سفر کردم با یار شدم ساکن وز مرگ شدم ایمن کان عمر دراز آمد ای دل چو در این جویی پس آب چه می جویی تا چند صلا گویی هنگام نماز آمد مولانا بلخی