مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۰۷: ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی ارزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی ارزد بی سر شو و بی سامان یعنی بنمی ارزد چون لعل لبش دیدی یک بوسه بدزدیدی برخیز ز لعل و کان یعنی بنمی ارزد در عشق چنان چوگان می باش به سر گردان چون گوی در این میدان یعنی بنمی ارزد بی پا شد و بی سر شد تا مرد قلندر شد شاباش زهی ارزان یعنی بنمی ارزد چون آتش نو کردی عقلم به گرو کردی خاک توم ای سلطان یعنی بنمی ارزد بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من آن عید بدین قربان یعنی بنمی ارزد چون مردم دیوانه ویران کنم این خانه آن وصل بدین هجران یعنی بنمی ارزد تا دل به قمر دادم از گردش او شادم چون چرخ شدم گردان یعنی بنمی ارزد مولانا بلخی