مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۰۰: جامم بشکست ای جان پهلوش خلل دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جامم بشکست ای جان پهلوش خلل دارد در جمع چنین مستان جامی چه محل دارد گر بشکند این جامم من غصه نیاشامم جامی دگر آن ساقی در زیر بغل دارد جامست تن خاکی جانست می پاکی جامی دگرم بخشد کاین جام علل دارد ساقی وفاداری کز مهر کله دارد ساقی که قبای او از حلم تگل دارد شادی و فرح بخشد دل را که دژم باشد تیزی نظر بخشد گر چشم سبل دارد عقلی که بر این روزن شد حارس این خانه خاک در او گردد گر علم و عمل دارد شهمات کجا گردد آن کو رخ شه بیند کی تلخ شود آن کو دریای عسل دارد از آب حیات او آن کس که کشد گردن در عین حیات خود صد مرگ و اجل دارد خورشید به هر برجی مسعود و بهی باشد اما کر و فر خود در برج حمل دارد جز صورت عشق حق هر چیز که من دیدم نیمیش دروغ آمد نیمیش دغل دارد چندان لقبش گفتم از کامل و از ناقص از غایت بی مثلی صد گونه مثل دارد مولانا بلخی