استاد رودکی
قصیده ها و قطعه ها
شماره ۳۲ - در رثای ابوالحسن مرادی: مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرد مرادی، نه همانا که مرد مرگ چنان خواجه نه کاری ست خرد جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد آن ملک با ملکی رفت باز زنده کنون شد که تو گویی: بمرد کاه نبد او، که به بادی پرید آب نبد او، که به سرما فسرد شانه نبود او، که به مویی شکست دانه نبود او، که زمینش فشرد گنج زری بود در این خاکدان کاو دو جهان را به جوی می شمرد قالب خاکی سوی خاکی فکند جان و خرد سوی سماوات برد جان دوم را، که ندانند خلق مصقله ای کرد و به جانان سپرد صاف بد آمیخته با درد می بر سر خم رفت و جدا شد ز درد در سفر افتند به هم، ای عزیز مروزی و رازی و رومی و کرد خانهٔ خود باز رود هر یکی اطلس کی باشد همتای برد؟ خامش کن چون نقط، ایرا ملک نام تو از دفتر گفتن سترد استاد رودکی