جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶: بر لبم تا نفسی می رود و می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر لبم تا نفسی می رود و می آید همدم یاد کسی می رود و می آید جان که از تن کند آمد شد کویت مرغیست که به باغ از قفسی می رود و می آید دعوی صدق محبت نه حد همچو منیست در دل از تو هوسی می رود و می آید دلم از محملت آویخته با ناله زار چون معلق جرسی می رود و می آید تن زارم ز تو در موج سرشک افتاده ست بر سر آب خسی می رود و می آید یاد روزی که مرا دیدی و گفتی این کیست که درین کوی بسی می رود و می آید یاد روزی که مرا دیدی و گفتی این کیست که درین کوی بسی می رود و می آید بی تو از جان نبود بهره جز این جامی را کش به یادت نفسی می رود و می آید جامی هروی