جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۹: چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان که صد جان در بهای آن دهند ار پا بیفشارد ز سبحه وارد صوفی نباشد غیر محرومی کزان جز ورد نامقبول خود بر خلق بشمارد ندارد بیش ازین بیمار تو در دل تمنایی که جان با باد زلف و تن به خاک پات بسپارد غرض گر نی هلاک عاشقان خسته دل باشد خدا چون تو بلایی برسر این قوم نگمارد ز آه سرد شمع عشرت جامی نشست آری زمانه آه سرد عاشقان را باد پندارد جامی هروی