جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۷: مه ترکی زبان من نداند فارسی چندان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مه ترکی زبان من نداند فارسی چندان چو گویم بوسه ده مشکل نهد بر فارسی دندان پریرم بود در دل شوق او چندان که می مردم چو آمد دی دو چندان گشت و هست امروز صد چندان ز غیرش دیده دربستم مکن گو جا به دل هر بت که این شهریست از آمد شد بیگانه دربندان چه حاصل گر شد از سندان دلهایش تنم حلقه چو نگشاید دری بر روی من زین حلقه و سندان نه یوسف داشت تنها محنت زندان که چون یوسف به زندان رفت بی او بر زلیخا شد جهان زندان من ابر نوبهارم او گل خندان عجب نبود اگر باشم به باغ دهر من گریان و او خندان بتان فرزند و جامی نیست جز یعقوب غمدیده که مشعوف جمال یوسف است از جمله فرزندان جامی هروی