جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷۰: گوهر نایابی و من بهر تو جان می کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گوهر نایابی و من بهر تو جان می کنم کان تو جان است و چون جان می کنم کان می کنم بر لب تو دست سودم دی نه دندان وین زمان می کنم زان یاد و دست خود به دندان می کنم در دل عشاق پیکان تو گم شد وین همه سینه خود را به ناخن بهر پیکان می کنم بی تو ویران به جهان گر زانکه دستم می دهد خشت مهر و ماه ازین فیروزه ایوان می کنم می خورم بر دل خدنگت جان غمگین می دهم شاخ دولت می نشانم بیخ حرمان می کنم می کنم آماده کحل دیده و عطر کفن از درت خاکی که شب پنهان ز دربان می کنم گو اجل جیبم بدر پیوند عمر من بس است رشته پیراهنت کز طرف دامان می کنم اره بر سر بوده ام عمری که اکنون گاه گاه شانه سان تاری ازان زلف پریشان می کنم می کنم یک یک ورق دیوان جامی را شمار هرچه می بینم نه در وصفت ز دیوان می کنم جامی هروی