جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۳۳۵: به دل دردی عجب دارم نمی دانم که چون گویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دل دردی عجب دارم نمی دانم که چون گویم دلا خون شو که تا بر درد خود یک لحظه خون گریم کند تدبیر عقل ذوفنون تا سازدم خندان من دیوانه از تدبیر عقل ذوفنون گریم تنم پر زخم کاری سینه ام پر داغ بی یاری گهی بر زخم بیرون گاه بر داغ درون گریم مرا تمکین عالی گوهری دارد چنین گریان بهانه می کنم کز گردش گردون دون گریم شود زنجیر بر زنجیر موج سیل اشک من چو در زندان محنت پا به زنجیر جنون گریم چو ماتم دیدگان بینم درین جانکاه درد خود فزایم گریه هر یک را و از هریک فزون گریم مگو جامی که تسکین ده به افسون گریه خود را که من از عشوه جادووشان پرفسون گریم جامی هروی