جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۲۶۴: کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو مکن گو برمن از چین جبین هر لحظه زنجیرش گدازد سنگ را آتش دریغا کآتشین آهم نباشد در دل سنگین جانان هیچ تأثیرش چه جمعیت دهد زلفش که گر بینم به خواب آن را نباشد جز پریشانحالی من هیچ تعبیرش نیاید زآب و گل شکلی بدین خوبی و مطبوعی همانا دست تقدیر از دل و جان کرده تخمیرش چو جامی جان دهد بر لوح خاکش این رقم بادا که جز خوبان نخواهد هیچ کس اخلاص و تکبیرش جامی هروی