جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۲: ازان با کوه غم فرهاد دست اندر کمر دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ازان با کوه غم فرهاد دست اندر کمر دارد که پرویز از لب شیرین دهانی پر شکر دارد وز آن در بادیه حیران رود مجنون سرگردان که درحی حسن لیلی جلوه با یار دگر دارد سوی باغم مخوان ای خواجه دهقان چه سود آخر ز باغی در نظر آن را که داغی بر جگر دارد کجا در کوی تو یاد آرد از فرش حریر آن کس که خار اندر ته پهلو و خارا زیر سر دارد چه حد چون منی از رخ کشیدن زلف مشکینت براین دولت اگر دارد ظفر باد سحر دارد به از تابوت محمل نیست وز احباب محمل کش گر از خاک درت آواره ای رو در سفر دارد به پیش تیر تو سینه سپر شد وین دل نالان نه چندین ناله از تیر تو دارد از سپر دارد هنر عشق است و دانایی ز علم و عقل یکتایی خوش آن کس کو دلی دانا و جانی پر هنر دارد شدی عاشق به پای دوست نقد جان فشان جامی نباشد عاشق آن کز دوست جان را دوستتر دارد جامی هروی