جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۱: چه سود آن تیشه کش بر سنگ دست کوهکن می زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه سود آن تیشه کش بر سنگ دست کوهکن می زد چو بی لعل لب شیرین به پای خویشتن می زد صبا آشفته شد وقت سحر زان طره و عارض بنفشه بر گل سیراب و سنبل بر سمن می زد امید مقدمت می داشت فراش چمن روزی که فرش سبزه می افکند و چتر نارون می زد به تو غنچه همی مانست در باغ و من از غیرت همی مردم که بادش بوسه هر دم بر دهن می زد به تیغت زنده ای شد کشته خوابش دید بیداری که بر خود زیر خاک از ذوق چاک اندر کفن می زد بصر می یافت هر بی دیده چون یعقوب اگر ناگه چو یوسف بر مشامش از تو بوی پیرهن می زد دل جامی ز فکر آن دولب گنج گهر می شد اگر قفل خموشی بر در درج سخن می زد جامی هروی