جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۹۷۷: ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی چشم بد دور ز روی تو که بس زیبایی ای خوش آن دیده که اول به رخت می افتد بامدادان که به صد جلوه برون می آیی لطف و انعام تو عام است ندانم که چرا هیچ گه بر من درویش نمی بخشایی سوز من روشنت آن دم شود ای شمع چگل که شبی سوخته باشی به غم تنهایی گر نیرزم به جوابی چو سلامت گویم چشم دارم که به دشنام زبان بگشایی چند سودای بتان وای ازین خون خوردن تا به کی طعن کسان آه ازین رسوایی عقل گفتا نرسد وصل سلاطین به گدا بیش ازین در طلبش عمر چه می فرسایی عشق فریاد برآورد که ای عقل خموش بس بود لذت درد طلب و جویایی جامی از خیل سگان یا ز غلامان باشد بنده حلقه به گوش است چه می فرمایی جامی هروی