جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۴۳۷: شد مه عید از شفق چون جام زر باز آشکار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد مه عید از شفق چون جام زر باز آشکار یعنی از آب شفق گون جام زر خالی مدار چرخ با قد نگون سالی کشد دامن به خون تا شبی آرد چنین فرخنده ماهی در کنار تخم عشرت ز آب می روید به خاک میکده ای که داری دسترس تخمی درین مزرع بکار تشنه لب مردیم ساقی جرعه ای بر ما فشان خشک شد کشت ای سحاب لطف بارانی ببار شیشه صاف ار نباشد گو سفال دردباش رند درد آشام را با این تکلف ها چه کار حال ما در بزم رندان از می و شاهد خوش است محتسب بهر خدا ما را به حال ما گذار سر فرو بردن به دلق زهد جامی تا به کی عید شد پای خمی گیر و به عشرت سربرآر جامی هروی