جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۳۳۵: هر شبم در سر خیال آن لب میگون بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر شبم در سر خیال آن لب میگون بود دامن از مژگان و مژگان از دلم پر خون بود چون رسد پیکان تو بر سینه آنگه بگذرد از رسیدن درد بگذشتن بسی افزون بود آن غزالی تو که از بهر شکارت عالمی گمره اندر کوه یا سرگشته در هامون بود با غمم بگذار و شادی دیگران را ده که من عاشق غمخواره ام شادی ندانم چون بود دود ناید ز اخگر آتش ولی دل در برم آمد آن اخگر که دودش رفته بر گردون بود هر گیاهی کز حریم خیمه لیلی دمد خورده آب از چشمه سار دیده مجنون بود صحبتی تنگ است جامی جان و دل را در غمش عقل محرم نیست گو تا یک زمان بیرون بود جامی هروی