جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۱۹۴: عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست جز دل خود کین زمان هم از غمت آزاد نیست کی توانم بهر عیدی با تو گستاخی نمود چون مرا پیش تو یارای مبارکباد نیست چون کنم قصد سخن نام تو آید بر زبان چون کنم جانا که جز نام تو هیچم یاد نیست ای فلک اندوه شیرین بر دل خسرو منه کین بضاعت را خریداری به از فرهاد نیست گر رسد صد زخم ازو بر جان دلا افغان مکن زانکه خوی نازکش را طاقت فریاد نیست گرم می بینم به مهر خود دل آن مه ولی مهر خوبان را چو صبر عاشقان بنیاد نیست بر سر راهش فتادم دی که داد من بده گفت جامی خیز کاندر دین خوبان داد نیست جامی هروی