فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۷۱: بس به نام عمر مرگ هولناکی دیدهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس به نام عمر مرگ هولناکی دیده ام هر نفس این زندگانی را هلاکی دیده ام زندگی خواب است و در آن خواب عمری از خیال مردم از بس خواب های هولناکی دیده ام بود آن هم دامن پرخون صحرای جنون در تمام عمر اگر دامان پاکی دیده ام دوست دارم لاله را مانند دل کز سوز و داغ در میان این دو، وجه اشتراکی دیده ام پیش تیر دلنوازت جان به شادی می برد هرکجا چون خود شهید سینه چاکی دیده ام در حقیقت جز برای جلب سیم و زر نبود گر میان اهل عالم اصطکاکی دیده ام خضر هم با چشم دل از چشمه حیوان ندید تردماغی ها که من از آب تاکی دیده ام نیست خاکی تا کنم بر سر ز بس از آب چشم کرده ام گل در غمت هرجا که خاکی دیده ام فرخی یزدی