فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۴۴: تا که در ساغر شراب صاف بیغش کردهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا که در ساغر شراب صاف بی غش کرده ایم بر سر غم خاک از آن آب چو آتش کرده ایم قدر ما در می کشی میْ خوارگان دانند و بس چون به عمری خدمت رندان میْ کش کرده ایم سعی و کوشش چون اثر در سرنوشت ما نداشت بی جهت ما خاطر خود را مشوش کرده ایم نقش های پرده دل تا که گردد آشکار چهره را با خامه مژگان منقش کرده ایم چشم ما چون آسمان پروین فشان دانی چراست بس که دیشب یاد آن بی مهر مهوش کرده ایم دست ما و شانه هرگز عقده از دل وا نکرد گرچه با زلف تو یک عمری کشاکش کرده ایم فرخی چون زندگانی نیست غیر از درد و غم ما دل خود را به مرگ ناگهان خوش کرده ایم فرخی یزدی