فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۳۴: تا حیات من به دست نان دهقان است و بس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا حیات من به دست نان دهقان است و بس جان من سر تا به پا قربان دهقان است و بس رازق روزی ده شاه و گدا بعد از خدای دست خون آلود بذرافشان دهقان است و بس در اسد چون حوت سوزد ز آفتاب و عاقبت بی نصیب از سنبله میزان دهقان است و بس آنکه لرزد همچو مرغ نیم بسمل صبح و شام در زمستان پیکر عریان دهقان است و بس دست هرکس در توسل از ازل با دامنی است تا ابد دست من و دامان دهقان است و بس دور دوران هر دو روزی بر مراد دوره ایست آنکه ناید دور آن دوران دهقان است و بس بر سر خوان، خواجه پندارد که باشد میزبان غافل است از اینکه خود مهمان دهقان است و بس منهدم گردد قصور مالک سرمایه دار کاخ محکم کلبه ویران دهقان است و بس نامه طوفان که با خون می نگارد فرخی در حقیقت نامه طوفان دهقان است و بس فرخی یزدی