صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۷: جان بتنگ آمدم از غصهٔ بی همنفسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان بتنگ آمدم از غصهٔ بی همنفسی آخر ای همنفس از چیست بدادم نرسی جمع خلقی بتماشای من انگشت گزان تو نپرسی که بدین حال پریشان چه کسی حال آن خستهٔ واماندهٔ افتاده ز پای تو چه دانی که بصد ناز سوار فرسی باختم دل بنظر بازی و غافل بودم که بدین روز کشد عاقبت بوالهوسی در هوایی که ز پرواز بماند جبریل بچه منظور رسم من ز عروج مگسی در محیطی که شود فلک فلک طوفانی کی در از قعر بدامان کند این خوی خسی گر بمنزل نرسیدی تو صغیر اینت بس که در این قافله نالان همه دم چون جرسی صغیر اصفهانی